بلاگ, متفرقه

فرهنگ کار

من این دیدگاه رو تو وبلاگ رادمان خوندم، اینکه مدیر پروژه وب می خواد 1سال نیاد، بعدش واسه مدیر پروژه وب بعدی یه مشکلی پیش میاد و می ره شهرستان، و در نهایت همسر برنامه نویس که می خواد بغل دست شوهرش باشه…

این اتفاقات خیلی شبیه اتفاقاتی هست که ما هم  در 4-5 سال گذشته باهاشون مواجه بودیم.

احساس می کنم که مجموعه های نرم افزاری از چه درد مشترکی رنج می برن…

یادم میاد 3 سال پیش آذر یا دی بود که یه خانمی که تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده بودند به تیم ما اضافه شدند، 3-2 ماه تقریبا به حالت آموزشی گذشت و قرار شد از 14 فروردین به جای یکی از نیروهائی که شرکت رو ترک می کردن وارد یه پروژه جدی بشن. ما هم برنامه ریزی های سال جدید رو انجام داده بودیم و خوشحال رفتیم به استقبال عید و سال نو.

ایشون که اسفند ماه همراه با حقوق، عیدی و سنوات مربوط به اون 3-2 ماه رو بطور کامل دریافت کرده بودند، روز 13 فروردین طی یک ایمیل خیلی کوتاه و تهاجمی اطلاع دادند که به علت مشکلات خانوادگی دیگه نمی تونن ادامه همکاری بدن!

ببینین بحث این نیست که نباید واسه کسی مشکلات مشکلات خانوادگی پیش بیاد، بحث اینه که چطور مشکلی امکان داره یه دفعه شب 12ام پیش بیاد و شما نتونی با یه اخلاق حرفه ای روز 14 فروردین بری سر کارت و اطلاع بدی که من بعلت مشکل خانوادگی که واسم پیش اومده تا یک ماه بعد تعهداتم رو انجام می دم و از 14ام ماه بعد دیگه نمی تونم همکاری داشته باشم…

خلاصه اینکه اولین روز کاری سال جدید هم نیروی اصلیمون رفته بود و هم نیروی جایگزین!

یه مورد مشابه دیگه که خاطرم هست، مربوط به همکاری می شه که اوایل تیر ماه جذب شده بود، ایشون 6-5 روز از شروع کارشون نگذشته بود که عنوان کرد با توجه به اینکه ترم آخر هست و واحد کارآموزی هم داره و از اونجا که قراره با شرکت همکاری هم داشته باشه، شرکت بهش یه گواهی گذراندن دوره کاراموزی بده که این گواهی رو به دانشگاه ارائه بده که خوب ما هم طبق حسن نظری که داشتیم این گواهی رو بهش دادیم.

دقیقا خاطرم نیست ولی فکر می کنم 3-2 هفته ای نگذشته بود که بهمون خبر داد به خاطر مشکلات خانوادگی (!) مجبوره واسه کنکور ارشد درس بخونه!

راستش من هنوزم که هنوزه نتونستم درک کنم که چطور مشکلات خانوادگی (!) می تونه منتهی به خوندن ارشد بشه!

البته اینو هم بگم که این مورد ها به این معنی نیست که همه همکارای ما اینطوری بودن. ما همکارایی داشتیم که اخلاق حرفه ای رو کاملا رعایت کردند و همیشه هم ممنونشون هستیم.

هدف اصلی من از این پست ذکر مصیبت نیست، من بیشتر می خوام بررسی کنم که این نوع رفتارهای غیر حرفه ای چه دلایلی می تونه داشته باشه و این رفتارها چه مشکلاتی رو می تونه ایجاد کنه.

وقتی که من خودم به عنوان یه کارپذیر فعالیت داشتم، سعی خودم همیشه این بود که اگه از جایی (به هر دلیلی) خارج می شم، طوری خارج بشم که بتونم یه ارتباط خوبی رو با محل کار سابقم حفظ بکنم و رفتار حرفه ای رو رعایت بکنم. ولی خوب این نوع برخورد بی تعهدانه به کار رو بعضی موقع ها از همکارای خودم می دیدم. خب البته اون موقع ها خیلی حس نمی کردم که این بی تعهدی ها چقدر می تونه روند فعالیت یه شرکت رو مختل کنه، مخصوصا تو یه شرکت نرم افزاری…

همیشه مدیرها رو می دیدم که از این موضوع شاکی هستند ولی شنیدن کی بود مانند اینکه سرت بیاد. یه شرکتی که قوطی شامپو تولید می کنه یا روتر Cisco می فروشه با رفتن یکی از کارشناساش اونقدر متضرر نمی شه که یه شرکت نرم افزاری می شه.

بگذریم، بعد از یه مدتی یه فرصتی پیش اومد که اینور دنیا با یه سری مجموعه های نرم افزاری ارتباط داشته باشم. تو این ارتباط ها یکی از مواردی که توی ذهن من همیشه مقایسه می شد همین مسئله بود.خوب من این طرف می دیدم که دوطرف چقدر طبق یه رابطه حرفه ای عمل می کنن که لزوما هم مکتوب نیست!

دلیلش چی بود؟ این نوع برخورد و دیدگاه حرفه ای چطور تو هر دو طرف بوجود اومده بود؟ چرا اینجا یکی یک شبه دچار مشکل خانوادگی نمی شه؟ یا چرا اینجا کسی خانمش انتظار نداره که موقع کد زدن بره پیش همسرش بشینه؟

مهمترین چیزی که من اینجا دیدم داشتن قرارداد یا رضایت شغلی یا … نیست! دلیلش محیطی هست که مدیر و کارپذیر در اون رشد کردن…تو غرب یا حداقل اینجایی که من هستم یه نفر وقتی 18 سالش می شه حالا هرچقدر هم که خانواده مرفهی داشته باشه از خانواده جدا می شه. حالا اگه جدا هم نشه مجبوره یه سری از مخارجش رو خودش بده (مثل هزینه موبایلش، هزینه تفریحاتش و …) خوب همین مجبورش می کنه که بره تو محیط کار. حالا کجا میره؟ میره مک دونالد یه می ره تو کافی شاپ یا تو قسمت صندوق فروشگاه کار می کنه.

از همینجا با یه سری مفاهیم کار حرفه ای آشنا می شه. یکیش اینه که وقتی قرارداد می بنده که بره مک دونالد مثلا واسه 6ماه و قراره که بره همبرگر رو سر گاز بچرخونه می دونه که اگه یه روز به خاطر مشکلات خانوادگی نره سر کارش، کسی نیست که همبرگر رو روی گاز بچرخونه و نتیجه اش اینه که اخراج می شه. خب اینجا یه دختر 20ساله می دونه که موقع کار نمی تونه بره کنار دوست پسرش یا برادرش، بنابراین موقعی هم که ازدواج کرد می دونه که نمی تونه باهاش بره سر کار! یعنی یه جورایی کار توی فرهنگشون رفته. اینجا یه دختر یا پسر 20-18 ساله می فهمه که نمی تونه رابرا به دوستش SMS یا زنگ بزنه یا SMS هاشو بخونه. می دونه که اگه سرکار با موبایلش بازی کنه مدیرش وسط روز اخراجش می کنه و کس دیگه ای رو جاش می زاره.

من هیچ موقع یادم نمی ره 7-6 سال پیش یه همکاری داشتیم که 9:30 صبح که می یومد سرکار اولین کاری که می کرد به خانمش زنگ می زد! من خودم اون موقع مجرد بودم ولی همیشه برام سوال بود که تو این نیم ساعت که از خونه اومده بیرون چه اتفاق خاصی ممکنه افتاده باشه که احتیاج به آپدیت داشته باشه؟! بزارید از خودم بگم که سال اولی که رفته بودم سر کار، یکبار آگهی فروش ماشین داده بودم و شماره موبایلم رو هم واسش داده بودم! فکرشو بکنید خوب این از کجا میاد؟ از اینجا که من قبل اینکه برم سر کار هیچ آشنایی با مفاهیم کار حرفه ای نداشتم. بماند که یک تذکر سفت و سخت گرفتم. این مفاهیم باید به مرور و تو سن های پائین آموزش داده بشن ولی خوب عملا این اتفاق نمی افته!

یه کسی که تو سن پائین تو محیط سفت و سخت مک دونالد کار کرده یا پشت صندوق وایستاده و فردا میره درس می خونه و با مدرک تخصصی می ره سر کار، تعهد به کار رو از قبل توی کار قبلیش یاد گرفته. خب مدیر و دکتر و کارپذیری که همه این مفاهیم کار حرفه ای رو یاد گرفتن تو محیط کار واقعی هم این مفاهیم رو به کار می برن.

این کار کردن از سن پائین و تفاوت فرهنگی، تفاوت های زیادی رو تو محیط کار ایجاد می کنه. حالا اینو تعمیم بدید به کل جامعه و نتیجشو توی اقتصاد کشور ببینید. البته این یه مورد از تفاوت ها بود، امیدوارم فرصتی پیش بیاد و بتونیم مفصل تر محیط نرم افزاری اینجا و اونجا رو مقایسه کنیم.

خب این روندی بود که تو فرهنگ غرب اتفاق می افته، حالا تو فرهنگ ما چطوریه؟از این بگذریم که کلا تو فرهنگ ما کار عاره (تو پست های بعدی در این مورد خواهم نوشت) ولی خب تو بهترین حالت اگه به لیسانس قانع باشیم تا 24-23 سالگی دست به کاری نزدیم ولی معمولا ایده آلمون اینه که فوق و PHD مون رو هم بگیریم و منطقا (!) تا اون موقع کار خاصی هم انجام ندیم. معمولا هزینه ها رو هم پدر-مادر هستند که می دن. کم دور و برمون ندیدیم که پدر بازنشسته مجبوره خرج فوق لیسانس بچه هاشو بده. پدر و مادری که تازه تو سن میانسالی باید زندگیشون آروم باشه، مجبورن هزینه فوق لیسانس دانشگاه آزاد بچه هاشونو بدن! اونم تو چه رشته ای؟ بقول یه شخصی ” آبیاری گیاهان دریایی “.

خب می بینیم که این فرهنگ کار جایی به ما تزریق نمی شه. تو سنین 24-18 سالگی هم که کار نکردیم، پس کجا باید یاد بگیریم که تعهد به کار یعنی چی؟ کی باید به ما یاد بده که پسرم یا دخترم تو نباید انتظار داشته باشی که بری کنار همسرت سر کار! یعنی نه خانواده اینو آموزش می ده و نه جامعه! خانواده به ما یاد می ده که احترام بزرگتر رو نگه داریم ولی به ما یاد نمی ده که به کارمون متعهد باشیم و کار واسمون مهم باشه. دلیلش هم اینه که تو فرهنگ ما کار ارزش که نیست هیچ، ضدارزش هم هست!

امیدوارم یه روزی برسه که فرهنگ کار، ارزش کار و تعهد به کار واسمون ارزش بشه و وارد فرهنگمون بشه.

به امید اون روز.

پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *