بلاگ

استیو جابز هر روز از خود یک سؤال می‌پرسید ـ که شما هم باید بپرسید

اگر امروز اخرین روز عمرتان باشد، دوست دارید کاری را که اکنون انجام می‌دهید را انجام می‌دادید؟
استیو جابز در سخنرانی مشهورش در کلاس فارغ‌التحصیلان استنفورد بیان کرد که در هر روز کاری در آینه نگاه می‌کرد و این سؤال را از خود می‌پرسید.
او افزود «زمانی که برای چندین روز متوالی پاسخم منفی بود، می‌دانستم که باید تغییری ایجاد کنم»
او به حرفهایش اعتقاد داشت. در اپل، سپس نکست، سپس پیکسار، مجدداً اپل، در اغلب موارد پاسخ او به این پرسش مثبت بود.
تا حدی که بیشترِ دو سال یا سال‌های اخر عمرش را علی‌رغم بیماری حاد سرطان لوزالمعده، به کار در شرکت اپل ادامه داد. او دقیقاً تا یک روز قبل از مرگش کار کرد.

همه‌ی ما باید همین پرسش را از خود بپرسیم. اگر می‌دانستید که روز آخر، ماه آخر یا سال آخر عمرتان است، باز هم کاری را که اکنون انجام می‌دهید، انجام می‌دادید؟ همین زندگی فعلی خود را می خواستید؟ اگر پاسخ منفی است، آیا باید تغییری ایجاد کنید؟ چگونه باید این کار را انجام دهید؟

پاسخ‌های ساده‌ای برای آن وجود ندارد، اما پرسش‌ها به شما کمک می‌کند تا مانند او به شغلی که دوست دارید نزدیک‌تر شوید. بنابراین اگر کار شما نتوانست با موفقیت تست استیو جابز را پشت سر بگذارد (در اغلب موارد، مردم نمی توانند)، سعی کنید برخی از این مراحل را در نظر بگیرید.

1-تعیین کنید که آیا شغلی که در حال حاضر دارید را انتخاب خواهید کرد.

من اخیراً درسی را با نویسنده و معلم اداری وندی کپلند شروع کردم. این فرآیند با نظرسنجی آغار شد که شامل این پرسش آزاردهنده و جدی بود: «شما شغلتان را انتخاب کردید یا شغلتان شما را انتخاب کرد؟»

برای بیشتر ما، از جمله من، پاسخ ترکیبی از هر دو است. اما از خودتان بپرسید: اگر شما از صفر شروع می‌کردید، شغلی که اکنون دارید را انتخاب می‌کردید؟ یا در مسیر کاملاً متفاوتی قدم می‌گذاشتید؟ اگر اینگونه است کدام مسیر را انتخاب می‌کردید؟آیا شغلی را انتخاب می‌کردید که به رؤیاهایتان نزدیک‌تر باشد و تغییر کلی ایجاد کند، مانند ترک شغل و برگشتن به دانشگاه؟ یا بخش‌هایی از شغل ایده‌آلتان وجود دارد که برای شغل کنونی شما مفید باشد؟

نگذارید که ترس مانع شما شود.

2-شناسایی کنید که چه ترس‌هایی شما را از انجام کار باز می‌دارد.

مشورت گرفتن از چیزهای تزئینی (Tchotchke) خجالت‌آور خواهد بود، ولی من چندین سال پیش آویز تزئینی کوچکی را در خانه‌ی دوستم دیدم که رویش نوشته شده بود:«اگر می‌دانستی که شکست نمی‌خوری چرا باید تلاش می‌کردی؟» که مرا به شدت تحت تأثیر قرار داد.

واقعاً ارزشش را دارد که در مورد این پرسش فکر کنیم. آیا در دریای مانش شنا می‌کردید؟ به برنامه‌ی فضایی می پیوستید؟ شرکتی را راه‌اندازی می‌کردید؟ رمان می‌نوشتید؟ واقعاً تصور کنید که برخی از این کارها را انجام می‌دهید. آیا احساساتتان را بر می‌انگیزد؟ آیا دوست دارید تا زمان کافی برای انجام آن صرف کنید و سعی کنید که آن را به خوبی انجام دهید؟

اگر پاسخ مثبت است ولی هنوز آن کاری که باعث خوشحالیتان می‌شود را انجام ندادید، ممکن است که «ترس از شکست» باشد که باعث عقب‌نشینی شما شده است. همه‌ی ما زمانی تسلیم ترس از شکست شدیم ـ بیشتر از آن‌چه اعتراف می‌کنم، تسلیم آن شدم.

اما حقیقت این است که وقتی می‌گذاریم ترس مانع ما شود، خودمان را از چیزی محروم می‌کنیم.

زیرا، همینطور که جابز در سنین جوانی می‌دانست، یکی از این روزها، آخرین روز عمرمان خواهد بود. و زمانی که روزی فرا می‌رسد، می‌توانیم به گذشته به زندگی که براساس انتخاب‌هایمان ساختیم و کارهایی که جسارت انجامشان را داشتیم، نگاه کنیم، نه انتخاب‌هایی که به خاطر ترس از به چنگ آوردن آن‌ها از دست دادیم.

3-زندگی ایده‌آل خود را تصور کنید.

این پرسش، پرسش دیگر از نظرسنجی کپلند بود و پرسش مهمی است. در زندگی ایده‌آلتان، کجا زندگی می‌کنید؟ کل روز به چه کاری مشغول هستید؟ اگر در حال کارید، به چه کاری و کجا مشغول کار هستید؟ چرا این کار برایتان مهم است؟ چرا از آن لذت می‌برید؟

اکنون به بخش دشوار رسیدیم: آن زندگی ایده‌آل را با زندگی و شغلی که در حال حاضر دارید مقایسه کنید. اگر بسیار به هم نزدیک هستند، تبریک می‌گویم ـ می‌توانید ادامه‌ی این ستون را نخوانید. برای بیشتر ما، گرچه فاصله‌ای بین زندگی ایده‌آل ما و زندگی فعلی ما وجود دارد، باید تصمیم بگیریم که اگر مایلیم تغییری را ایجاد کنیم، باید این فاصله را کم کنیم.

اما قبل از آنکه بتوانیم این فرآیند را آغاز کنیم، باید آن‌چه که می‌خواهیم باشیم را مشخص کنیم، بنابراین باید زمانی را برای آن صرف کنیم. ایده‌ی خوبی است برخی از افکار را بنویسیم و تا آنجایی که امکان دارد به طور دقیق به آن برسیم.

اولین مرحله دشوار است، اما ارزشش را دارد.

4-مراحل بین اینجا و آنجا را شناسایی کنید.

فاصله‌ی بسیار زیاد بین زندگی فعلی و زندگی ایده‌آل ما همان چیزی است که باعث عقب‌نشینی ما می‌شود ـ حداقل یعنی چقدر برای من مؤثر است. مانند هر سفر طولانی، نمی‌توانید از یک نقطه به نقطه‌ی دیگر جهش کنیم.

شما باید مراحلی که در طول مسیر باید انجام دهید، و اهداف متوسط که باید به آن برسید را شناسایی کنید.

آیا برای داشتن شغلی که می‌خواهید به تحصیلات بیشتر نیاز دارید؟ اگر این گونه است می‌توانید زمانی را برای حضور در این کلاس‌ها صرف کنید؟ می‌توانید کلاس‌های شبانه را بردارید؟ گام اول شما شناسایی مکان و زمانی که برای مطالعه می‌خواهید و در نتیجه به کار بردن آن برای برنامه‌ی انتخابی شما است.

اگر مطمئن نیستید که گام اولتان چیست، بسیار خب! اکنون می‌دانید چه پرسش‌هایی را باید مطرح کنید. افرادی را بیابید زندگی که شما می‌خواهید را دارند و از آن‌ها بپرسید که برای شروع چه توصیه‌ای دارند. دانستن اینکه به کجا می‌خواهید برید اولین مرحله‌ی ضروری در مسیر داشتن کاری است که آن را بسیار دوست دارید و می‌خواهید تا آخرین روز عمرتان آن را انجام دهید.

دانستن آنچه که برای رسیدن به آنجا به آن نیاز دارید، تقریباً ضروری است.

5-اکنون مرحله اول را انجام دهید.

همین الان کارهایی هست که انجام آن شما را به زندگی ایده‌آلتان نزدیک می‌کند. ممکن است که چیز کوچکی باشد. ممکن است به سادگی جستجو در وب سایتی که اطلاعاتی در مورد حرفه‌ی شما دارد یا تماس تلفنی یا خرید کتاب باشد.

هر چیزی که هست، امروز آن را انجام دهید. و یک گام به زندگی که می‌خواهید نزدیک‌تر می‌شوید.

متن بالا از اینجا ترجمه شده است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *